گلی که با آن سر شویند، لهجه است عامیانه برخلاف کلی قیاس. گلی که سر رابا آن شستشو دهند. معادن آن در سمنان، سیستان، بلوچستان و گیلان است. رجوع به گل سرشو و گل سرشوی شود
گلی که با آن سر شویند، لهجه است عامیانه برخلاف کلی قیاس. گلی که سر رابا آن شستشو دهند. معادن آن در سمنان، سیستان، بلوچستان و گیلان است. رجوع به گل سرشو و گل سرشوی شود
گلی که زنان و بعض از جوانان موی را بدان شویند و آنرا گل جعدسا نیز گویند. (آنندراج). طین فارسی. (بحر الجواهر). گل معروفی است که از دو فرسخ میانۀ شمال وجنوب قصبۀ اردکان از گریوۀ کوه درآورند. خاکهای مخصوص که قدما بجای صابون به کار میبردند. (مؤلف). قسمی از خاکهای معدنی که بدان تن و سر شویند. گل حمام و گل خوشبوی نیز همان گل سرشوی میباشد: گل سرشوی از این معنی که پاک است به سر بر میکنندش گرچه خاک است. نظامی. با دوست به گرمابه درم صورت بود وآن روی چو گل با گل حمام اندود. سعدی. گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم بگفتا من گلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گل نشستم کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم. سعدی
گلی که زنان و بعض از جوانان موی را بدان شویند و آنرا گل جعدسا نیز گویند. (آنندراج). طین فارسی. (بحر الجواهر). گل معروفی است که از دو فرسخ میانۀ شمال وجنوب قصبۀ اردکان از گریوۀ کوه درآورند. خاکهای مخصوص که قدما بجای صابون به کار میبردند. (مؤلف). قسمی از خاکهای معدنی که بدان تن و سر شویند. گل حمام و گل خوشبوی نیز همان گل سرشوی میباشد: گل سرشوی از این معنی که پاک است به سر بر میکنندش گرچه خاک است. نظامی. با دوست به گرمابه درم صورت بود وآن روی چو گُل با گِل حمام اندود. سعدی. گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم بدو گفتم که مشکی یا عبیری که از بوی دلاویز تو مستم بگفتا من گلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گل نشستم کمال همنشین در من اثر کرد وگرنه من همان خاکم که هستم. سعدی
گلی که با آن سر شویند: چون تواند کسی از خاک وطن سر پیچد خشت خم دختر رز را گل سرشو باشد. محمدقلی سلیم (از آنندراج). و رجوع به گل و گل سرشور و گل سرشوی شود
گلی که با آن سر شویند: چون تواند کسی از خاک وطن سر پیچد خشت خم دختر رز را گل سرشو باشد. محمدقلی سلیم (از آنندراج). و رجوع به گل و گل سرشور و گل سرشوی شود
کنایه از سرشتن و خمیر کردن گل. (آنندراج) : دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته ست نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم. سعدی (طیبات). دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند. حافظ
کنایه از سرشتن و خمیر کردن گل. (آنندراج) : دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته ست نامرد که ماییم چرا دل بسرشتیم. سعدی (طیبات). دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند. حافظ
ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع در 27هزارگزی جنوب اردل، متصل به راه مالرو شلیل به دوپلان. هوای آن معتدل است و 93 تن سکنه دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
ده کوچکی است از دهستان شوراب بخش اردل شهرستان شهرکرد واقع در 27هزارگزی جنوب اردل، متصل به راه مالرو شلیل به دوپلان. هوای آن معتدل است و 93 تن سکنه دارد. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)